معرفی کتاب این منم که رهایت میکنم
اگر روزهای زندگیتان با غم و اندوه میگذرد و از همه چیز خسته شدهاید کتاب این منم که رهایت میکنم را بخوانید. هایدی پریب در این اثر فوقالعاده راهحلهایی برای مقابله با مشکلات ارائه میدهد و به شما میآموزد که چگونه زمانی که از همهچیز خسته شدهاید، توانایی مواجهه با سختیها را داشته باشید.
دربارهی کتاب این منم که رهایت میکنم:
همهی ما در زندگی دردها و خداحافظی ناخواسته با عزیزانمان را تجربه کردهایم، چگونه میتوان همهی دردها و رنجها را به فراموشی سپارد و توان لازم برای رویارویی با آنها را پیدا کرد؟ این حقیقت که زندگی هم زیبایی دارد و هم رنج را همهی ما بارها شنیدهایم. عشق و جدایی مکمل هم هستند و اکثر ما طعم هر دو را در زندگی چشیدهایم.
زمانی که از یک دلبستگی جدا میشویم، کنار آمدن با آن کار بسیار دشواری است و اگر آمادگی کنار آمدن با آن را نیز نداشته باشیم، شرایط برایمان سختتر هم میشود. هدف هایدی پریب (Heidi Priebe) از نوشتن کتاب این منم که رهایت میکنم (This Is Me Letting You Go) کمک به ما برای گذر از این دوران دشوار است. با خواندن این اثر لبخندی به لب میآوریم و امید از دست رفتهمان را باز مییابیم.
کتاب حاضر به ما نشان میدهد که روزهای زندگی به یک شکل سپری نمیشوند و تغییر، فرآیندی طبیعی در جهان و زندگی ماست و ما باید قدرت پذیرش این واقعیت را یاد بگیریم. بسیاری از اتفاقات زندگی از کنترل ما خارج است و تنها کاری که میتوانیم بکنیم پذیرش واقعیت است. گاهی تغییر جهان در رها کردن است و ما باید آن را بپذیریم.
کنار آمدن با احساسات و روانمان بعد از رها کردن دلبستگیها چالش مهمی است که با آن مواجه میشویم و باید بتوانیم به شکل صحیح آنها را کنترل کنیم. این شیوهی کنترل همان درسی است که کتاب این منم که رهایت میکنم به ما میآموزد. این کتاب چشمان ما را به روی حقیقت باز میکند و به ما یاد میدهد که گاهی چارهای جز رها کردن نداریم.
کتاب این منم که رهایت میکنم مناسب چه کسانی است؟
اگر میخواهید به دردها و رنجهایتان غلبه کنید و زندگی را با امید و انگیزه بیشتری ادامه دهید، خواندن این کتاب را به هیچ وجه از دست ندهید.
در بخشی از کتاب این منم که رهایت میکنم میخوانیم:
به کسی که زندگی اجازه نداده در کنارت بماند ناسزا نگو و خشم نگیر و لزوماً فراموشش نکن. لازم نیست خود را از تأثیرشان خلاص کنیم و در مقابلشان پناه بگیریم. میتوانیم آنها را در خود داشته باشیم. میتوانیم به آنها اجازهی بودن بدهیم. میتوانیم تن به حماقتی موقتی بدهیم و عاشق کسی شویم که میدانیم پنجاه سال بعد در کنارمان نیست تا دست لرزان و چروکیدهمان را بگیرد.
چون بعضی افراد برای همیشه ماندن ساخته نشدهاند. بعضی مدتی خاص، به دلیلی خاص و با هدفی خاص وارد زندگیمان میشوند و دنیایی را به ما نشان میدهند که در غیر این صورت نمیدیدیم.
و در زمانی که کنارشان هستیم چه کاری جز در کنارشان بودم میتوان انجام داد؟
چه میتوان کرد جز پذیرش هوششان، خلوص روحشان، و قدرت و شدت و درخششی که آنها به زوایای بیروح وجودمان وارد میسازند؟
چه میتوان کرد جز به خاطر سپردن رایحهی پوست و طعم بدنشان و خرد ذهن آشفتهشان، تا از این طریق آنها را در گوشههای قابل لمس کائناتمان حفظ کنیم؟
چه میتوان کرد جز دوست داشتنشان با همهی وجود، قبل از رفتنشان؟
چون نمیدانیم چقدر زمان داریم. شاید هر کسی که ارزش شناختن را دارد را باید تنها در طول مدتی کوتاه شناخت. شاید همان کسی ارزش عشق ورزیدن را دارد که پایان ماجرایش مشخص نیست.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
1: اگر کسی به شما پیام صبح به خیر نداده این را بخوانید
2: اینها را برایت مینویسم چون دوستت دارم
3: حقیقتی دربارهی آشنا شدن با کسی در زمان نامناسب
4: اگر ناراحتی چون هرگز فرد مناسب زندگیات را پیدا نکردهای این را بخوان
5: برای همهی زنان صبور
6: باید سبک مورد نظر زندگیات را نسبت به فرد مورد علاقهات در اولویت قرار دهی
7: چطور اسیر عشق نشویم
8: اگر از همه چیز خسته شدهای این را بخوان
9: چطور بیتوقع عشق بورزیم
10: اگر کسی هست که نمیتوانی او را ببخشی این را بخوان
11: بدترین نوع شکست که هیچکس دربارهاش حرف نمیزند
12: چهارده چیزی که وقتش رسیده خودت را به خاطرشان ببخشی
13: وقتی نیاز داری که تنها باشی
14: چرا گذشتن از خیانت سخت است
15: اگر گذشتن از مرحلهای سخت در زندگیات خیلی به طول انجامیده این را بخوان
16: وقتی رابطهی قبلی را پشت سر میگذاری
17: آنچه دربارهی عشق به تو نمیگویند
18: تو عاشقتر باش
19: امتحانم کن
20: آنچه در زمانبندى غلطفراموش میکنیم
21: بگذار عاشق بُعد تاریک وجودت شوم
22: ازدواج نمیکنم مگراینکه به عهدی که بستهام پایبند بمانم
23: آغاز رابطهای جدید بعد از پایانهای بسیار چه حسی دارد
24: لطفاً شمارهام را از تلفنت پاک کن
25: واینجاست که دست از انتظار برای بازگشت او برمیداری
26: شاید من و تو عالم یکدیگر را درک نمیکنیم
27: وقتی قرار است بهترینها را پشت سر بگذاری
28: شاید دوباره به دستت آوردم
29: چطور کسی را که میدانی در کنارت نمیماند دوست داشته باشی
30: این منم که رهایت مىکنم
معرفی کتاب این منم که رهایت می کنم!
کتاب این منم که رهایت می کنم! اثری از هایدی پریب با ترجمه مریم تقدیسی است. این کتاب اثری است برای تمام ما تا بیاموزیم چطور با مشکلات روبهرو شویم و چگونه اندوهها و رنجهایمان را رها کنیم.
درباره کتاب این منم که رهایت می کنم!
این منم که رهایت می کنم! کتابی است برای تمام آنهایی که از همه چیز خسته شدهاند. کتابی که به ما میآموزد چگونه میتوانیم با تمام دردها و رنجها خداحافظی کنیم. کتابی که به ما نحوه مواجهه با تغییرات را میآموزد. تمام زندگی ما سرشار از تغییرات و اتفاقها و رخدادهایی است که گاهی پیشبینی نشده هستند و رخ دادنشان سبب میشود تا احساس کنیم آمادگی رویارویی با آن را نداریم. اما این اثر قرار است به ما کمک کند تا درک کنیم که زندگی به چه صورت پیش میرود و چه راهی برای مواجه شدن با این تغییرات وجود دارد.
هایدی پریب در کتابش آمیزهای از شوخی و جدی وارد کرده است تا اثرش، ترکیبی باشد که زندگی را به صورت تمام نما نشان دهد. زندگی که پر از ضربههای روحی و دردهای عاشقانه است. این کتاب متنی ساده و روان دارد که بعد از خواندنش، احساس خوبی در شما به وجود میآید. احساسی که خودش را به شکل یک لبخند بزرگ نشان میدهد.
کتاب این منم که رهایت می کنم! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
هایدی پریب به تمام مخاطبانش اینطور توصیه کرده است: «اگر از همه چیز خسته شدهای این کتاب را بخوان». ما هم خواندن کتاب این منم که رهایت می کنم! را به تمام کسانی پیشنهاد میکنیم که دوست دارند با غم و رنجها و اندوههایشان خداحافظی کنند و آنها را رها کنند.
بخشی از کتاب این منم که رهایت می کنم!
بیا و به خاطر من به چیز احمقانهای فکر کن.
اگر همین امروز و همین ثانیه به گوی بلورین پیشبینی آینده نگاه میکردی و به وضوح متوجه میشدی که هرگز با فرد مناسب زندگیات آشنا نمیشوی چه میکردی؟
میدانم که سؤال خوشایندی نیست. تا امروز امیدوار بودی با «فرد مناسب» یا حداقل «نیمهمناسبی» که بتوانی باقی زندگی را در کنار او سپری کنی آشنا شوی. میدانم. میدانم. تو مثل دیگران خیالباف نیستی و به همزاد اعتقاد نداری؛ ولی حداقل این انتظار را داشتی که با کسی آشنا شوی که بتوانی کمی او را دوست داشته باشی. کسی که بتوانی در پایان یک روز طولانی در کنار او آرام بگیری، کسی که وقتی مریض میشوی از تو مراقبت کند و هر روز عصر بعد از کار به حرفهایت گوش کند. همهٔ ما امیدواریم چنین کسی را پیدا کنیم. ما انسانیم.
ولی یک لحظه مجسم کن که به طور قطع هرگز چنین فردی سر راهت سبز نمیشود. این آگاهی از آینده چه تغییری در زندگیات ایجاد میکرد؟
چون چیزی که در مورد پیدا کردن فرد مناسب در زندگی اهمیت دارد این است که چنین اتفاقی برای همیشه زندگیمان را تحت تأثیر قرار میدهد. و همهٔ ما از تصدیق آن بیزاریم؛ ولی عشق در صف مقدم زندگیمان قرار دارد، حتی اگر در صف مقدم ذهنمان قرار نداشته باشد. به همین دلیل، هفتهٔ پیش آن شلوار جین تازه را خریدی. به همین دلیل است که هفتهٔ پیش به آن مهمانی باربکیویی رفتی که دلت نمیخواست بروی. به همین دلیل است که گاهی به شدت احساس ناامنی و بیکفایتی میکنی و از هر اتفاقی که قرار است رخ دهد میترسی. عشق الهامبخش بزرگترین تغییرات زندگی تو است.
پس اگر قطعاً میدانستی که هرگز در زندگی عاشق نخواهی شد چه تغییراتی در زندگیات ایجاد میکردی؟ در مورد روال روزمرهٔ زندگیات چه چیزی را تغییر میدادی؟ در مورد نقشههای آیندهات چطور؟
شاید در وهلهٔ اول بگویی «هیچ تغییری ایجاد نمیکردم». به هر حال، آدم باهوشی هستی و نقشههایی برای آیندهات داری که کسی نمیتواند در آن تأثیری داشته باشد. این در مورد همهٔ ما صدق میکند؛ ولی کمی بیشتر به آن فکر کن. چون این دقیقاً همان چیزی است که نمیخواهیم در مورد عشق تصدیق کنیم و بهانهای است که دائم در مورد عشق میآوریم: روزی سرانجام کسی را پیدا میکنم که مرا با همهٔ عیبهایم بپذیرد و به همین بهانه روی این معایب کار نمیکنم. اینکه سرانجام نیمهٔ گمشدهٔ خودم را پیدا خواهم کرد بهانهای است که به نیمهٔ بهترِ خودم تبدیل نشوم. کسی را میخواهیم که در تاریکترین دوران زندگیمان وارد شود و نجاتمان دهد، ولی اگر بدانیم این اتفاق نخواهد افتاد باز هم منتظر مینشینیم؟ یا به روشی کاملاً متفاوت زندگی میکنیم؟